آرتین آرتین ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرتين شیرینی زندگی مامان وبابا

13 امین مروارید

مبارک مبارک دندونمون مبارک وای آخ جون بالاخره 13 امین مروارید هم از صدفش زد بیرون دندون نیش بالا سمت چپ    نازنینم مبارکت باشه                            ...
25 ارديبهشت 1392

اندر احوالات آرتین خان در 21 ماهگی

                                       شیرین زبونم دیگه هر روز داری بانمک تر و شیرین زبون تر میشی وهر روز داری همه رو شیفته خودت میکنی تو تمام مهمونیها مثل ستاره میدرخشی البته اولش از شیطنتت بعدشم ازاون هوش بالایی که داری چون بعد از چند روز همه کسایی که تو اون جمع شما رو دیدین تک به تک بهمون زنگ میزنن وسراغتو میگیرن و میگن هر روز شما رو به ذهنشون میارن و یاد شمایک لبخند کوچیک رو لبهاشون حکاکی میکنه                   &nbs...
24 ارديبهشت 1392

گلم 22 ماهگیت مبارک

                                سرمشق زندگیم فراموش نکردن آنهایست که همیشه برایم عزیز هستند مثـــــــــــــــل تــــــــــــــو تـــــــــــــــوئی کــــــه مــــــاه شــــــدی مــــــونـسم، شــــــــــــدی همــــــدمم، شــــدی تمـــام وجودم گــــــــــــــــــــــــلم ماهگیت مبارک                        جینگیلم امروز چه روز جالبیه / ...
22 ارديبهشت 1392

روز خاص6.............6

        عصاره تمام مهربانی ها را میگیرم واز آن فرشته ای میسازم همچو تو توئی که سادگی را از آب به ارث برده ای وسخاوت را از آفتاب، مهربانیت به باران میماند وشادیت به چشمک زدن ستاره ها، وجودت زایش همه ی دوست داشتنــــی ها آرتــــیـــــن نازم فرشته ی محبوب من             روزگیت مبارک     عزیز دلم لبخند بزن،بخاطر آنهایی که با لبخندت زندگی می کنند، با نفست آرام میگیرند وبه امیدت زنده هستند                  ...
18 ارديبهشت 1392

کادو به سلیقه آرتین

نازنینم 22 فروردین به خاطر اینکه  فرشته کوچولو مامان 20 ماهشو تموم کرد و وارد 21 ماهگیش شده بود با هم رفتیم بیرون و با سلیقه خود خودت یه توپ و یه شمشیر خریدی ومنم برات رنگ انگشتی پ ن:مامانی درست نشمردم اما فکر کنم تعداد توپات از 40 تاهم گذشته عاشق توپی و همه جا با توپ ظاهر میشی وموقع برگشتن هم اولین بستی سال 92 روبرات خریدم واومدیم خونه مامانی اینها بستنیتو خوردی وبا شمشیرت حسابی همه رو زدی وچقدر هم خوشت اومده بود شما با خود شمشیر ومن با غلافش حسابی شمشیر بازی کردیم   ...
17 ارديبهشت 1392

چند عکس جالب از آرتینی

گلم این عکسها تو گوشی موبایلم بود که با تاخیر برات میذارم 23 /10/ 91 خونه ثریا عمه.عاشق کریر سدنا وآرمیا شده بودی و اون روز اصلا ما رو اذیت نکردی چون فقط داشتی با کریر ها بازی میکردی     1391/11/06  پارک شهرک کارمندان. هوا خوب بود واومدیم تاب بازی وبعد از 1ساعت تفریح وبازی با گریه سوار ماشین شدی   1391/12/07زمانی که نمیخواهی غذا بخوری این جوری میکردی انگار که شما ما رو نمیبینی پس ما وغذا هم شما رو نمیبینیم 1391/11/1 تمرین پا باز نوروز 92 آرتین خان وآقا رحیم گل با موتور باحالش 1392/01/22 برای چکاب 21 ماهگیت رفته بودیم دکتر که شما با یه مریض...
17 ارديبهشت 1392

دروغ

                        دروغ ریشه جامعه را خشک میکند یک داستان: برای سفر به اصفهان رفته بودم . کنار سی و سه پل نشسته بودم . نگاهم به دختر بچه سه یا چهار ساله خارجی افتاد که از پدر و مادرش اندکی فاصله گرفته بود و داشت مرا نگاه میکرد . بقدری چهره زیبا و بانمکی داشت که بی اختیار با دستم اشاره کردم به طرفم بیاید اما در حالتی از شک و ترس از جایش تکان نخورد . دو سه بار دیگر هم تکرار کردم اما نیامد . به عادت همیشگی ، دستم را که خا لی بود مشت کردم و به سمتش گرفتم تا احساس کند چیزی برایش دارم . بلافاصله به سویم حـرکت کرد . در همین لحظه پدرش که گویا دورادور مواظبش...
15 ارديبهشت 1392

تلنگری برای والدین

             در دبستانی، معلّمی به شاگردانش می‌گوید مطلبی بنویسند از آرزوهایشان، از آنچه که می‌خواهند خدایشان برایشان انجام دهد. هر چه دل تنگشان می‌خواهد بنویسند و از خدایشان بخواهند که آن را برایشان انجام دهد.  شاگردان مداد در دستان کوچکشان، شروع به نوشتن می‌کنند و آرزوهای ریز و درشت را از درون سینه بر روی کاغذ روان می‌سازند، گویی دل کوچکشان تنگ بود و آرزوها دیگر در لانۀ دل نمی‌گنجید و اینک که فرصتی یافته بودند از آن تنگنا خارج می‌شدند و روی کاغذ می‌دویدند. آموزگار کاغذها را جمع کرد و در کیفش گذاشت و سپس شاگردان را گفت که بروند؛ به خا...
15 ارديبهشت 1392

دومین درخت

  عزیز دلم بالاخره دومین درخت شما هم کاشته شد این دفعه درخت شما تو باغ بابایی کاشته شد نهال به پیوند شده با زالزالک پ ن:میگن به قرمزه ببین چه شود دست بابایی درد نکنه یه درخت ناب وتک برای فندقش گرفته       آرتینی عصبانی تو باغ بابایی ...
14 ارديبهشت 1392